این اَ چِن تا ضرب المثل کرمون که یادم نی
من مِگر نوکِر بادنجونم.من مگر نوکر بادمجانم.این داستان را به ناصرالدین شاه نسبت می دهند که روزی از بادنجان و خواص آن تعریف می کند و یکی از درباریان تایید می کند و چندی بعد در نتیجه پر خوری و ناراحتی از بادنجان به مذمت می پردازد همان شخص سخن اورا تایید می کند و در مضرت بادنجان داد سخن می دهد شاه که از این همه مزاجگویی ناراحت می شود از او می پرسد آن روز تعریف می کردم تو هم تایید می کردی و امروز هم مذمت می کنی از خودت عقیده ای نداری؟ می گوید” من نوکر قبله عالمم نه نوکر بادنجان“ اگر بفرمایند خوب است که حتماً خوب است و اگر بفرمایند بد است برای من هم بد است.
یا امامزاده جَلَه تِه اوردی؟یا امامزاده جله ات را آورده ای؟از داستانی است که مردی از درخت خرما پایین می آمد, بند کمرش گسیخته و احتمال سقوطش بسیار بود نذر کرد که اگر سالم به زمین برسد خرمای نخلستان را خیرات خواهد کرد ولی با نزدیک شدن به زمین در میزان خیرات تجدید نظر می کرد. ابتدا به نظرش آمد که روغن چراغهای امامزاده را برای یکسال تعهد کند و سپس آن را به شبهای چراغانی محدود کرد و بعد به یک شب جمعه تقلیل داد و در یک متری زمین به نظرش رسید که امامزاده ثروت و موقوفه بسیار دارد که حیف و میل می شود و به مصرف نمی رسد و نیازی به کمک او نخواهد داشت آنگاه به زمین جست و سیخ خرمایی به کف پایش نشست و از پشت پایش بیرون جست لی لی کنان به این طرف و آن طرف می پرید و می گفت:” یا امازداده جله ات ( روغن دان) را آوردی که روغن در آن نریختم؟“
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر